-
جاده نمناک و بارانی
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 23:47
دو شبه با یه نفر توی یاهو چت میکنم میگفت دختره ولی زیاد برای من فرقی نداره ، دیگه نه دلم دوست دختر میخاد ، نه هیجان ، نه سکس ادما اما هنوز مثل همیشه دنبال دنیای خودشونن ولی من فقط دلم میخاد با یکی حرف بزنم ، اما نمیدونم چرا هرچقدر لودگی میکنم و مسخره بازی ودلقک بازی در میارم بازم حقیقت و خاطره هام یقه ام را میگیره ،...
-
فال امروز
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 19:24
چه قصه تلخی میشه اگر واقعیت داشته باشه نمیدونم امروز چرا فال هر دو ما اینقدر هم رنگ احساس این چند وقت اخیر من شده ، شاید راست باشه شاید دروغ این زیاد مهم نیست برای من قسمت دردناک قصه اینه که چند وقتیه حسی شبیه این توی وجودم گر گرفته و زجرم میده ، سعی کردم بفهمم این حس من درسته یا نه اما واقعا همه راهها بروی من بسته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 22:33
الان که باهات حرف میزدم میدونستم که راستش را بهم نمیگی ، شاید به قول خودت دیگه چیزی بین ما نباشه و من حقی نداشته باشم ، اره راست میگی... دیگه بین ما چیزی نیست ، اصلا تو فکر کن هیچ وقت چیزی نبوده اما من نمیتونم به خودم دروغ بگم... امروز یه جا خوندم هیچگاه فاصله ها حریف خاطره ها نیستند حرف عمیقیه ، هیچ فاصله ای خاطره ها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 17:50
برگشتم از اون سفر خسته کننده و کشنده ، با حسرت پرواز ، با حسرت دیوانه اون سفرهای رویایی ، یک عالمه کوفتکی جسمی و روحی خدایا این سفر هم با همه سختی هاش تمام شد مثل تمام سختی های که میاد و میره اومدم اما اینجا هنوز خالیه ، خالی مثل تمام لحظه های من
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 16:11
آره هستیم شده گریه کنم ، منی که گریه کردن بلد نبودم شده جلوی اشکم را بگیرم تا لحظه های سخت سختر نشه ، منی که گریه کردن یاد گرفتم شده چشمام را ببندم، حتی شده با چشمای باز دنبال تصویر خاطراتم دور و برم بگردم احساس تنهایی کردم ، خیلی شبها که موقع خوابیدن تو همین اتاق تنهایی نفرین شده وسط رخت خوابم نخوابیدم و جای ارزوهام...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 22:05
نمیدونم از کجا و از چی بگم ، نمیدونم چی بگم که اینقدر مثل همیشه نقش آقای مخالف را بازی نکنم ، ادمی که شاید همیشه یه حرفی و یه گیری داره ، باور کن هیچ وقت دلم نمیخاسته اینجوری باشم ، شاید قبول کردنش برات سخت باشه اما تمام این مدتی که میگی من برات حرف نمیزدم یکی از دلیلهای مهمش این بود که میخواستم اینقدر ایراد نگیرم...
-
حرفهای اخر شب
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 02:36
خیلی مسخره است یه ادمی با نزدیک 30 سال سن و ادعای منطق و عقل انقدر تحت فشار روحی باشه که هر روز فال روزانه چرت و پرت سایتها را بخونه و تازه به اونا فکر هم بکنه اما دنیا چیزای مسخره تر از این هم زیاد داره این یه مسخرگی هم روی بقیه مسخره بازی های دنیا ، تازه اگر این ادم یک دلقک باشه که کارش مسخرگیه که خیلی چیزا معلوم و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 16:26
الان خونتم ، خوابیدی اما من خوابم نمیبره انقدر پر از حرفم که نمیتونم بخوابم ، انقدر حرف دارم که مجبورم بنویسم یه چیزی توی وجودم هست که نمیخاد باور کنه حرفات را ، اینکه نسبت به من سرد شدی ، اینکه نگران مسائل مادی هم بودی ، نمیدونمی چقدر درد داره که بفهمی عشق یه دروغه ، دلم گرفته نه از تو ، اتفاقا ازت ممنونم که بهم...
-
فال
شنبه 6 تیرماه سال 1388 19:01
فال من تو در عشق و دوستی پاکباز و صمیمی هستی و باید مواظب باشی به کسی که علاقمند میشوی ارزش تو را داشته باشد. فال تو با احساسات دیگران نمیشود بازی کرد. کسی که با آتش بازی میکند خودبخود طعمه آن خواهد شد. شاید تو در این باره حق داشته باشی اما هر کاری عواقبی دارد که باید آنرا در نظر داشت. جالبه همش حرف اتیشه ، اتیشی...
-
فصل های اخر کتاب
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 14:03
مسخره ترین چیز دنیا اینه که نگران کسی باشی که نه تنها نگرانت نیست بلکه با خیال راحت و ارامش تو را غرق نگرانی و دلهره میکنه روزگار عجیبی شده ، یه دنیا شک و تردید به تمام دوستت دارم های که شنیدم ، یه عالمه خاطرات خوب ، یه دنیا عشقی که انگار همش را ریختم دور ، این همه عقب افتادگی و این همه زخمی که به روحم خورده ، یه حس...
-
شک
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 22:50
چه سخت است از قله های ایمان و یقین بی مهابا به اعماق تردید و شک سقوط کردن ، ان هنگام که شیطان شک در وجودت رخنه میکند آن دم که هر دم و بازدمی ترس و نگرانی را تا اعماق وجودت فرو میبرد ، تمام شیرینی های دیروز ، تمام لذت یک اعتقاد پاک و عشق دیروز به ناگاه در برابر دیدگان هیولایی از دروغ و خیانت جلوه میکند که سالهای سال...
-
بخند
شنبه 30 خردادماه سال 1388 13:16
دلقک بخند ، خیلی ها به امید خنده تو میخندن ، بخند که همه منتظر خنده تو هستن ، بخند برای خوشحالی اونایی که میدونن تو دلت پر از درده ولی میخندی بزار اونا بدونن که هنوز میشه ایستاد و جنگید ، بخند که آبرو و اعتبار دلقک به صدای خنده هاش وسط جهنمه ، بخند که خنده ات مثل سه تار زدن پیرمرد تنهای ترکمنه ، بخند انقدر بخند و برقص...
-
ترس
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 20:10
بعضی وقتا حتی ترانه ها هم دیر میشه ، یه وقتایی توی زندگی هر ادمی هست که هیچ شعر و حرفی نمیتونه وصفش کنه ، یه وقتایی انقدر تنهایی تو وجودت رخنه میکنه که دلت میخاد با خودت بجنگی و بازم خودزنی کنی ، یه وقتایی هم هست که انقدر جلوی خودت شرمنده هستی که دیگه هیچ جوری نمیتونی از خودت بگذری بعضی وقتا یه شعر مبرتت به یاد م من...
-
سال به سال
جمعه 22 خردادماه سال 1388 01:41
دنیای عجیبه حدود یکسال و سه ماه پیش درست قبل از شروع یه سفر که بیشتر فرار بود تا سفر درست همینجایی که امروز نشسته بودم روبروی سی و سه پل نشسته بودم و توی فکر بودم ، امروز بعد از این مدت دوباره همون جا نشسته بودم در حالی که هیچ سفری قرار نبود شروع کنم و با خودم توی فکر بودم ، پارسال رودخونه پر از اب بود و پرنده ها هم...
-
تنها برای خودم
جمعه 22 خردادماه سال 1388 01:09
یه زمانی اشتیاق تو وجودم موج میزد که حتی وقتی دور بودم اروم و قرار نداشتم و با نوشتن خودمو خالی میکردم ، اون روزا پر از ارزوهای رنگارنگ و خواب و خیالای دور درازی بودم ، اون روزا فکر میکردم برای دنیای کوچیک خودم و بازی سرنوشتم یه همبازی پیدا کردم ، روزای خوبی بود هرچند از اول تا اخرش یه حباب تو خالی و بی ارزش بود اما...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 13:32
مسخره ترین اتقفاقی که تو دنیای وبلاگ و وبلاگ نویسی میافته مساله این ادمهای احمق و چندش اوریه که الاف و بی کار میافتن دنبال اینکه ببینن چه وبلاگی بروز میشه و سریع بپرن بگن وبلاگ خیلی خوبی داری و .... اخر سر هم بگن بیا یه سری بزن به مادر و خواهر ما اخه مادر فلان حداقل بخون ببین چقدر برای ننت پول میدم بد تبلیغ کن ،...
-
ارزوهای دیروز ، حسرت های امروز
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1388 20:16
شاید سخت ترین چیزایی که از یه عشق برای ادم جا میمونه ارزوهای دیروزه که امروز حسرت میشه آغوشتو بغیر من ، بروی هیچکی وا نکن منو از این دل خوشی و ، ارامشم جدا نکن من برای با تو بودن ، پر عشق و خواهشم واسه بودن کنارت تو بگو ، به هر کجا پر میکشم منو تو اغوشت بگیر ، اغوش تو مقدسه بوسیدنت برای من ، تولد یک نفسه چشمای مهربون...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 15:34
ای پرنده مهاجر، ای پر از شوق پریدن فاصله قد یه دنیاست بین دنیای تو من شاید اگه کبوتر بود میفهمیدم چرا مونده ، چرا جلد این خونه خراب و ویرون و دنیای کوچیک و شاید احمقانه من شده ، ولی حالا ، حاله که این پرنده وحشی اسیر این خونه خرابه و خالیه ، حالا که شوق پریدن تمام وجودشو پر کرده و به در و دیوار میزنه تا خلاص بشه و بره...
-
دریای چشمت
شنبه 19 بهمنماه سال 1387 00:31
سلام گلم فردا عمل داری ، برای چشمات ، همون چشمایی که دنیا را از دریچه اش میبینم ، اونایی که نگرانشونم حیفم اومد امشب از نوری که ته چشمات هست ، اون برق مهربونی و اون سوسوی عشق و صداقتی که ارومم میکنه برات نگم ، خدا کنه فردا لیزر اون برق قشنگ را از من نگیره ، نگرانم اما ته دلم روشنه ، فقط از خدا میخام مشکلی برات پیش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 آذرماه سال 1387 17:21
می خواهم تکرار کنم همان حرفهای تکراری همان توصیف های همیشگی از چیزی به نام خودم میخواهم فریاد کنم روی دیوار با کلید کنده کاری کنم با خط بد روی کاغذ بنویسم میخواهم بگویم میخواهم باز بگویم " حرف هایی هست که نه می شود فریاد زد نه می شود به کسی گفت نه می شود جایی نوشت این معنی درد است " امروز هم دلتنگم از خستگی...
-
پیش من کم خواهی آورد
شنبه 23 آذرماه سال 1387 14:07
پیش من کم خواهی آورد از تمام خوب بودن مرد بودن ، شانه بودن مرهم زخم کهنسال و تمام عمر گوشی از برای ناله بودن پیش من کم خواهی آورد از ندیدن دور بودن از نرفتن کور بودن پیش من کم خواهی آورد از تقاضایت نکردن دیدنت اما کنارت بودن و خود را ندیدن زخم خواهم زد به جانت خوب می دانم و لیکن پیش من کم خواهی آورد از نرفتن سایه بودن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 آذرماه سال 1387 09:21
در این دنیا که ابری هم نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند، تو هم بگذر از این تنها خودمو لوس نمیکنم ، با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن هم از من گذشته ، تمام وجود من شده تکرار یه یک کلمه و فقط کافیه به من نگاه کنی تا خستگی را بند بند وجودم بخونی گفته بودی این بار دیگه بار اخره ؛منم گفته بودم که بار اخره و زیر حرفم زدم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1387 00:32
امشب تو ماشین همش با خودم زمزمه میکردم: از دست عزیزان چه بگوم گله ای نیست ، گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست خدایا هنوز این چزا داره تو تمام وجودم میپیچه و منعکس میشه ، چزا من؟ خدایا من از دنیای تو یاد گرفتم هرچیزی که میخام بهم میدی اگه از ته دل بخوام و براش تلاش کنم ، خدایا تلاش کردم نامرده هر کس بگه من تلاش نکردم...
-
همینطوری
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 14:34
دیشب که پسر عموی بابام با دخترش اومده بودن خونمون ، از حرف زدن های قبل از رفتنم و افلاین های که موقع نبودنم گذاشتی برداشت کردم که خیلی برات مهم بوده و خیلی نگران شده بودی ، وقتی افلاین هات را خوندم بعد از مدتها خوشحال بودم ، چون حس کردم بازم دوستم داری ، حس کردم که دیشب از نگرانی خوابت نمیبره ... چه خیال مسخره ای ،...
-
خدا را شکر
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 13:01
چند روزی که نیومدی همش نگران بودم و هزار تا فکر عجیب و غریب پیش خودم کردم ، حالا زنگ زدم به نون۲ گفت دیروز باهات حرف زده و حالت خوب بوده ، گفت میخواستی به من زنگ بزنی اما نزدی فکر کنم این ایرانسل اشغال کار دستم داد بهر حال خدا را شکر که خوبی انشا ا.. همیشه سلامت باشی
-
نیستی
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 17:21
یادته همیشه میگفتم وقتی نوبت سختی ادم میشه همه سختی ها باهم حمله میکنن ، حالا فهمیدی منظورم چیه ؟ بعد از اینهمه سختی حالا مشکل اینترنت این چند روز من هم اضافه شد و نتونستم حال و احوالت را بدونم و حال خوشی ندارم ، امروز هم که من از صبح تا حالا با سختی و دردسر چندین بار اومدم تو نیومدی ، احتمالا بخاطر اون مشکل کاری که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 14:41
دیگه خیلی چیزا برام مهم نیست ، هرچند حسابی بهم میریزم اما دیگه اون ادم سابق نیستم ، نه اونقدر حوصله دارم ، نه اونقدر هیجان و ارزو دیگه هیچی نیستم و برام مهم نیست که تو یا بقیه چی بگین ، فقط خستم ، از تو از خودم و این حس لعنتی که تو وجودم خفم کرده و هنوزم نمیدونم از روی عادت یا از روی احتیاج خودشو اینطرف و اونطرف میزنه...
-
سوپرایز برای من
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 14:45
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 08:16
با اینکه میدونم صبح به این زودی سر کار نیستی مثل هر روز صبح اولین کاری که میکنم اینه که به محض روشن کردن کامپیوترم کانکت بشم و منتظر پنجره offline یاهو بمنونم ، فکر کن الان چندین ساله که چراغ خاموش میام رو یاهو اما از وقتی رفتی همیشه چراغم روشنه ، نه بخاطر اینکه با رفتن تو احساس ازادی یا تنهایی کنم فقط بخاطر اینکه اگه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 16:57
ذوق کردنت را حتی وقتی ناراحتم حتی وقتی ازم دوری و ذوقت به نفعم نیست ، حتی اون موقعی که سعی میکنی خوشحالیت را مخفی کنی دوست دارم ، میشناستم تمام زیر و بم حرفات ، رفتارت و حتی چت کردنت را میشناسم اینجا نوشتم که بگم نامردیه وقتی خوشحالی از من مخفیش میکنی ، نکنه فکر میکنی از خوشحالی تو ناراحت میشم ... امروز کلی با نون2...