دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دیگه خیلی چیزا برام مهم نیست ، هرچند حسابی بهم میریزم اما دیگه اون ادم سابق نیستم ، نه اونقدر حوصله دارم ، نه اونقدر هیجان و ارزو
دیگه هیچی نیستم و برام مهم نیست که تو یا بقیه چی بگین ، فقط خستم ، از تو از خودم و این حس لعنتی که تو  وجودم خفم کرده و هنوزم نمیدونم از روی عادت یا از روی احتیاج خودشو اینطرف و اونطرف میزنه و مثل گذشته خودشو خوار و ذلیل میکنه ...
دیگه از اون ادم مغروری که برای خودش احترامی قائل بود خیلی فاصله گرفتم ، خیلی عوض شدم
جالبه که تو هم هنوز از روی عادت وقتی یه چیزی میگم میگی چشم و هنوزم مثل گذشته فقط میگی چشم...
امروز به خودم گفتم مردک عوضی نفهم ، به تو چه ، اخه به تو چه .....
دیگه هیچی نتونستم به خودم بگم ، از همه چیز خستم ، دلم فقط یه جای دور میخاد که هیچ کس را نشناسم ، خدا را شکر موبایلم هم قطع شد و اینبار تصمیم ندارم وصلش کنم....
خدا را شکر میکنم که تو این دنیای نکبت هیچی نیست که دلم بخواد براش به خودم تکونی بدم و همه چیزم مثل ادمهای جادو شده بی اراده و بی هدفه
دیگه نه عشقی نه امیدی و نه حتی ارزویی
نظرات 1 + ارسال نظر
ایده شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:33 ق.ظ http://4me.blogsky.com

یه جای دور... :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد