دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

ته دیوونگی

حس خیلی خوبی دارم ، شاید نتونی باورش کنی ، یا درکش سخت باشه که میون این همه بد بیاری و مریضی و سختی چرا حس خوبی دارم ...
انگار فهمیدم ، یه چیز بزرگ فهمیدم و چقدر برای این فهمیدن مدیون غزلم!
امروز برام یه آهنگ خیلی قشنگ فرستاده بود ، خیلی قشنگ ، میگفت وقتی شنیده یاد من افتاده ، اول از اینکه هنوز بعضی وقتا کسی هست که به من فکر کنه خیلی خوشحال بودم اما بعدش که آهنگ را گوش کردم ، با همون صدایی که منو تو کلی ازش خاطره داریم ، با صدای احسان یه حس جدید توی وجودم پخش شد
دارم به این فکر میکنم که من تنها نیستم ، من تنها ادمی نیستم که همچین سرنوشتی داشته و از اون مهمتر یه عکس العمل اینجوری داشته

به خودم میگفتم که الان باید جور دیگه ای رفتار کنی و به این راحتی کنار نری ، نباید بری و هزار تا فکرای دیگه ، اما وقتایی که فکر میکردم یه نفر دیگه مثل من هست که دوستت داره و از اون مهمتر تو هم دوستش داری و انقدر دوستش داری که تونستی بخاطرش منو زندگی چهار سالمون را فراموش کنی و بزاری کنار  ، با اینکه تحملش و حضمش خیلی سخته اما انگار بهترین راه و کار ممکن اینه که برم و بزارم از خوشبختیت لذت ببری ، میدونم درکش سخته ، شاید این چیزی نیست که خیلی ها انتظار دارن یک مرد انجام بده ....
نمیدونم چطور بهت بگم ، این چند وقته که اصرار دارم باهات حرف بزنم و نگرانت بودم شاید دنبال همین حرفایی هستم که توی این شعر گفته ، انقدر احساسات این چند وقت من پیچیده و مبهمه که نمیتونم خوب در بارش بنویسم ولی این اهنگ را حتما بگیر و گوش کن و شک نکن که تک تک حرفاش حرف منه
اره گلم راهت میرم کنار ، بشرطی که بدونم ..... 

میخواستم بت بگم ، چقد پریشونم
دیدم خودخواهی ، دیدم نمیتونم
تحمل میکنم بی تو بهر سختی
بشرطی که بدونم شاد و خوشبختی 

بشرطی که بدونم شاد و خوشبختی 

بشرطی بشنوم دنیات آرومه
که دوسش داری از چشمات معلومه
یکی اونجاست شبیه من یه دیوونه
که بیشتر ازخودم قدرتو میدونه 

چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم
تو میخندی چه شیرینه گذشتن تازه میفهمم
تازه میفهمم 

تو را میخوام تمام زندگیم اینه
دارم میرم ته دیوونگیم اینه
نمیرسه به تو حتی صدای من
تو خوشبختی همین بسه برای من 

چیکار کردی که با قلبم به خاطر تو بی رحمم
تو میخندی چه شیرنه گذشتن تازه میفهمم 

 

راستی حتما از اینجا دانلودش کن

خیالهای کودکانه

میدونم خیلی مسخره و بچگانه است اما امروز یه جور عجیبی دلم میخواست تمام این اتفاقا یه دروغ بزرگ و احمقانه بود و صبح زود میومدم دنبالت با هم میرفتیم بیمارستان... 

نمیدونم چرا ،دلم میخواست وقتی میرم توی اتاق عمل تو بیرون منتظرم نگران نشسته باشی و گاهی که در لای در اتاق باز میشد تو را میدیدم که نگران داری قدم میزنی... 

وقتی آوردنم بیرون تو باشی که کنار تختم بشینی و آب میوه دستم بدی ... 

تو چند قدم باهام راه بیای از ترس اینکه نخورم زمین زیر شونم را بگیرم... 

 

نمیدونم ، نمیدونم چرا دلم اینا را میخواست ، حتی دلم میخواست چند روزی برم تهران!!! و تو ازم پرستاری کنی و من  نگات کنم 

 

بگذریم برای این آرزوها خیلی وقته که دیر شده ، آرزوهایی که حتی اگر اون اتفاقات هم نیافتاده بود بعید میدونم رنگ حقیقت به خودش میگرفت ،از اینکه زنگ زدی حالم را پرسیدی ممنون متشکرم که به فکرم بودی

امروز جمعه بود و از سر بی حوصلگی و خستگی از گوش کردن شجریان سری به اخرین البوم شادمهر زدم
تقدیر اولین اهنگی بود که پخش شد

باید تو را پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست ....

باز دوباره پرت شدم به گذشته ها و روزایی که توی خونه ات وقتی این اهنگ را میزاشت با هم ساکت میشدیم و گوش میکردیم ، یادمه اون روزا هم خیلی دلگیر بود
انگار دنیا این روزا فقط میخاد عجیب بودنشو به رخ من بکشه ، بگه چه بازی هایی داره
امشب من پشت لپ تاپم ، پشت میزم توی اتاقی که یکی از قشنگترین شبای زندگیم کنارم بودی نشستم و دارم به تقدیر گوش میکنم در حالی که کلمه به کلمه تقدیر شادمهر شرح حال خراب منه ، نمیدونم خدا میخاد چی به من ثابت کنه ، دلم گرفته اما نه مثل قبل ، انگار این بی خیالی و دیوونه بازی داره اثر میکنه

اره
باید تو را پیدا کنم ، هر روز تنها تر نشی

من دیگه طمع و امیدم را ازت بریدم ، میدونم به من هیچ ربطی نداره که دنیای تو چه رنگیه ، میدونم باید به رسم مردای با غیرت و مرد تلافی کنم و بشکنمت و برم یا مثل مردای مرد!!!! از ضعفی که امروز دست من داری استفاده کنم و اتیشت بزنم ، اره باید به حرف خودم عمل کنم و دم سنگ توالت سرت را ببرم
بی خیال ، من این ادم نیستم اگر بودم خیلی وقت پیش که خیلی چیزا را فهمیدم باید تلافی میکردم و اینجور خودمو اتیش نمیزدم

من دلم میخاد تو را تا بهترین ها بدرقه  کنم ، تا جایی که بدونم فردات از امروزت بهتره ، اصلا برای این ، این مدت را صبر کردم ، بدون این بی منت ترین چیزاییه که توی دنیا میبینی ، زیاد سخت نگیر بزار خیالم ازت راحت بشه و تا سر جاده اینده دنبالت بیام ، بقیه اش را خودت برو تا ته خوشبختی ، اینجوری خیال منم راحت تره

الان نمیدونم چرا یه دفعه یاد برگشتنت از دوبی و انتظار چند ساعته توی فرودگاه و تهران و اون جاده ای که میروندم و تمام نمیشد افتادم ، یاد اون چند روز توی یک اتاق در بسته و تاریک

بگذریم سیب زمینی بودنم را به روم نیار نمیخام یه روزی سرم را بگیرم و بگم کاش دیروز که میتونستم کاری برای عشقم بکنم و کرده بودم ، باور کن مهم نیست که میوه خوشبختی و شادی تو را بچینه ، هرکس چید نوش جونش ، درسته که من این میوه را نچشیدم خوب حتما قسمت من نبود ، منم به سهم خودم از بودن کنار تو سهمم را بردم ، من روزای خوبی توی خاطراتم دارم که حتی اگر همه اش دروغ باشه برای من قشنگ ترین روزای عمره من به سهم خودم رازیم ، اون لحظه هایی که تن عرق کردمون به هم میپیچید و بهت میگفتم من خوشبخت ترین مرد دنیا هستم دروغ نبود ، من روزایی که کنار دریا خدا را شکر میکردم که به من و تو فرصت ما شدن میداد خوشبخت ترین ادم دنیا بودن ، لحظه هایی که تو مهمونی خیره روی تن تو میموندم و تو از سنگینی نگاه من نمیتونستی برقصی من خوشبخت ترین مرد دنیا بودم ، هر کس ندونه تو خوب میدونی من حافظه خوبی برای نگه داشتن لحظه های خوب زندگیم دارم

اره من مردی همرنگ مردای دیگه نیستم ، شاید مردونگی من کم رنگ یا حتی بی رنگ باشه شاید الان وقت یاد اوری این چیزا نیست اما بدون من با این خاطراتم زندگی میکنم
بازم حرفم به درازی کشید ، یک کلام ، نگرانتم ، بخاطر چیزایی که خودم بهش معتقدم حاضرم هر کاری بکنم که پشیمونت را نبینم ، شکستت را نبینم ، نمیگم که داری اشتباه میری فقط به من اعتماد کن و یک بار بگو کجا میری ، میخای چیکار کنی ، میترسم این همه فشار عصبی و روحی که بهت وارد شده تعادلت را بهم بزنه و راهت را اشتباه بری ، قول میدم بشم همون مشاوری که روزایی تمام حرفات را بهش زدی ، بعدش شک نکن از زندگیت میرم کنار و هیچ وقت سد راهت نمیشم ....

یادم داده بودی راستی نزدیک ترین راه رسیدن به هر چیزی که میخامه ، قلبم را تشنه عشق و دوستی پاک بی ریا کرده بودی ، توی حرفات همیشه جواب موندن و صبر جایزه بود ، توی دنیای تو آینده متلعق به اونایی بود که براش تلاش میکردن ، توی قانونت عشق واقعی تمام زشتی ها را میشست و با خودش میبرد ، دنیای که تو جلوی چشمام گذاشته بودی دنیای قشنگی بود که باید برای رسیدن به قشنگی هاش تلاش کرد و جنگید ، قول داده بودی هوای عاشقا را داشته باشی ، گفته بودی از من حرکت از تو برکت
خدایا اونی که امروز زیر حرفای قشنگش زده عشق بی معرفت و خطاکار من نیست ، منم نیستم ، اونی که حرفش عوض  شد و هوای منو نداشت تو بودی ، منی که هر روز صبح خودمو دست تو سپرده بودی ، منی که میدونستم غرق گناهم و میدونستم که تو هوامو داری ، تویی که مارا تا اخر دنیا بردی ، تا مرز همه خوشبختی ها تا دم در بهشت
اره خدا بردیمون دم در بهشت و اون موقعی که فکر کردم دیگه بازی روزگارت تمام شد و دستامون داره بهم میرسه در بهشتت را محکم بستی توی صورت من ...
خدا یه حرف ساده باهات دارم ، ساده به اندازی سادگی دنیای خودم من تا امروز فکر میکردم با هر کسی اونجوری که فکر میکنه و ادعا میکنه رفتار میکنی و قضاوت میکنی ، من فکر میکردم توی مرام تو عاشقی بزرگترین کاره و فکر میکردم کسی که خودشو بسپره به تو هیچ وقت در نمیمونه
حالا ته این حرف ساده ، اگر رسم تو مثل بقیه نامردی و زیر و رو کشی نیست میخام ازت بخوام اگه اشتباه گرفتم دنیای تو را با چیزی که ارزومه ، اگه توی دنیای تو هم عشق فقط یه بازی بی سر و تهه و اگر پشت اونایی که بهت تکیه دادن را خالی میکنه امروز و الان بگو ، بگو که اگر از تو هم بشکنم دیگه کمر راست نمیکنم

"من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی، در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.
ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که هر روز دلم برایت تنگ می شود. روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین من و تو،...
هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم
کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد...

امروز داشتم توی یک وبلاگ این متن را میخوندم ، خیلی برام جالب بود ، خیلی از حرافایی که داشت با حرف دل من یکی بود ، منم حاضر بودم به کسی که از من عاشق تر باشه هدیه اش بدم و خودمو بکشم کنار ، تا بره جایی که غم نباشه ، حاضر بودم برای خوشبختیش سایه ام را از روی زندگیش بردارم
بگذریم منظورم از گذاشتن این متن چیز دیگه ای بود ، میخواستم نویسنده بگم : حتی اگر شیشه غرورت را هم خورد کرده بودی و چهار سال زیر بای رفیق و غریب و اشنا خوردش کرده بودی ، حتی اگر شیشه غرورت را با اتیش سیگار ذوب میکردی ، اگر شیشه غرور که هیچ شیشه عمرت را هم میشکستی فرقی نمیکرد ، چه برسه به اینکه هزاران بار بگی عاشقانه دوستش داری ، رفتنی میره و به زور عشق و محبت هم نمیشه جلوش را گرفت و یه روزی در عین ناباوری او را بر میگزیند ...
میخام به نویسنده بگم پشت سر مسافرت اب بریز و براش هر آرزویی میخای بکن ، چون رفتنی میره حتی اگر خودتو بشکنی