دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

"من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی، در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.
ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که هر روز دلم برایت تنگ می شود. روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین من و تو،...
هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم
کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد...

امروز داشتم توی یک وبلاگ این متن را میخوندم ، خیلی برام جالب بود ، خیلی از حرافایی که داشت با حرف دل من یکی بود ، منم حاضر بودم به کسی که از من عاشق تر باشه هدیه اش بدم و خودمو بکشم کنار ، تا بره جایی که غم نباشه ، حاضر بودم برای خوشبختیش سایه ام را از روی زندگیش بردارم
بگذریم منظورم از گذاشتن این متن چیز دیگه ای بود ، میخواستم نویسنده بگم : حتی اگر شیشه غرورت را هم خورد کرده بودی و چهار سال زیر بای رفیق و غریب و اشنا خوردش کرده بودی ، حتی اگر شیشه غرورت را با اتیش سیگار ذوب میکردی ، اگر شیشه غرور که هیچ شیشه عمرت را هم میشکستی فرقی نمیکرد ، چه برسه به اینکه هزاران بار بگی عاشقانه دوستش داری ، رفتنی میره و به زور عشق و محبت هم نمیشه جلوش را گرفت و یه روزی در عین ناباوری او را بر میگزیند ...
میخام به نویسنده بگم پشت سر مسافرت اب بریز و براش هر آرزویی میخای بکن ، چون رفتنی میره حتی اگر خودتو بشکنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد