با اینکه نتیجه تمام اتفاقات اخیر را قبول کردم اما این دلیل نمیشه که بهت فکر نکنم ، به روزای خوب با هم بودنمون و خاطرات خوبی که ازت دارم
با اینکه میدونم دهن لق غزل حتما ماجرای سفر تایلند را بهت گفته ، و با اینکه میدونم فهمیدن و نفهمینت هیچ تاثیری روت نمیزاره فقط به خاطر اون کارت سر رفتن دوبی بهت نگفتم دارم میام ، حالا توی یه پاساژ توی بانکوک نشستم و دارم اینا را مینویسم ، یه چیزایی جدید یاد گرفتم ، یاد گرفتم و فهمیدم که ادمای دیگه هم میتونن به چشم قشنگ بیان ،بعضی هاشون را میشه باهاشون خوش بود ، میشه مثل همه شد ، سرد ، بی تفاوت و خودخواه
اما تمام این چیزا که فهمیدم بازم باعث نمیشه به ارزوهام و روزای خوبم فکر نکنم ، به اون ارزوی دور و دراز که تو توی این سفر کنام باشی ، دست تو دست و قدم به قدم حالا فاصله مون مثل فاصله دلامون زیاده زیاده ، گذشته هامون را دوست دارم ، تو دیروز ، من دیروز ، همش را عاشقانه دوست دارم ، اما حیف هیچ کدوم دیگه نیستن
امیدوارم کیش بهت خوش بگذره
سلام
خدا بهتون صبر بده
میدونم..خیلی سخته
سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار خوبی داری . لطفا یه سری هم به سایت من بزن
امید وارم بهت خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوش بگذره