دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

آره هستیم
شده گریه کنم ، منی که گریه کردن بلد نبودم
شده جلوی اشکم را بگیرم تا لحظه های سخت سختر نشه ، منی که گریه کردن یاد گرفتم
شده چشمام را ببندم، حتی شده با چشمای باز دنبال تصویر خاطراتم دور و برم بگردم
احساس تنهایی کردم ، خیلی شبها که موقع خوابیدن تو همین اتاق تنهایی نفرین شده وسط رخت خوابم نخوابیدم و جای ارزوهام را کنارم خالی گذاشتم
با خودم هم رو راست بودم ، بارها و بارها که از تمام بلاهایی که سرم اومده اما مستحقش نبودم خسته و بریده بودم ، وقتایی که خواستم ببرم ، تمام کنم اما نتونستم ، وقتایی که اشکای مادر پیرم مثل بنزین وجودم را اتیش زده اما باز هم نتونستم از ارزوهام دل بکنم ، با خودم رو راستم وقتی هزار بار گویشم را دستم میگیرم تا زنگ بزنم دوباره میزارم کنار و منتظر میمونم دوباره و دوباره و اخر سر....
بارها شده وقتی توی گوشه گوشه این شهر لعنتی ، تو مسیر برگشت از اون کار نکبت ، همه جا و همه جا عکس خاطرات روزای قشنگ زندگیم را به در دیوار میبینم ، وقتی سردی 7 درجه زیر صفر را یادم میاد ، بارها شده خواستم از تو خاطراتم بکشمت بیرون ، سرم را بزارم روی شونت و از بی وفایی هات زار زار گریه کنیم
غرورم را نگم بهتره ، اما انقدر از روش رد شدم که دیگه نمیدونم چیزی ازش مونده یا نه ، نه فقط بخاطر کسایی که دوست دارم ، که بواسطه اونایی که ازشون متنفر هم هستم غرورم شکسته شده ، غرور که چیزی نیست من خودم شکستم ، زیر بی رحمی دنیایی که عشق توش جا نمیشه ، عاشقی توش مسخره است
پرسده بودی تا حالا شده کسی را انقدر دوست داشته باشه که نتونی تو چشمش نگاه کنی ، نمیدونم ، اما کسی هست که همیشه عاشقانه دنبال لوچی چشماش گشتم و هیچ چیزی بجز قشنگی ندیدم ، کسی هست که حاضرم اگر لازم بشه یک چشمم را بهش بدم اگه اون یکی را نمیدم از خسیس بودنم نیست ، اون یکی را میخام تا باهاش دندوناش را ببینم وقتی میخنده
اما از انتظار بزار چیزی نگم ، بزار اگر روزی انتظار کشیدنم تمام شد یا خسته و نا امید شدم برات از انتظار بگم
چقدر سخته انتظار

نمیدونی چقدر خوشحال میشم اگر یه روز یه پست دیگه توی این خونه خراب بزنی ، عزیز دلم نظر دادن اینجا در شان تو نیست ، قفل و بند اینجا را که داری اگر دلت چیزی خواست بنویسی اون بالای بالا بنویس
دارم میرم سفر ، میرم برای پرواز ، بزرگترین ارزوم اینه که از او بالا بهت زنگ بزنم و باهات حرف بزنم اما حیف که پیدا کردنت خیلی سخته ، شمال بی تو چقدر بی مزه است اما هر چی باشه از پوسیدن توی این چهار دیواری شاید بهتر باشی
دیگه دیرمه باید برم
خداحافظ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد