دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

فصل های اخر کتاب

مسخره ترین چیز دنیا اینه که نگران کسی باشی که نه تنها نگرانت نیست بلکه با خیال راحت و ارامش تو را غرق نگرانی و دلهره میکنه
روزگار عجیبی شده ، یه دنیا شک و تردید به تمام دوستت دارم های که شنیدم ، یه عالمه خاطرات خوب ، یه دنیا عشقی که انگار همش را ریختم دور ، این همه عقب افتادگی و این همه زخمی که به روحم خورده ، یه حس نفرت ، یه حس عشق ، یکم امید خنده دار ، یه ناامیدی عمیق ، حسرت ، پوچی ، عصبیم ، کلافه ام
برای چی را نمیدونم ، نه اینکه ندونم چرا اینجوری شدم اما نمیدونم چرا اینطور شد که من به این روز بیافتم

خاطراتم را مرور میکنم ، اروم اروم به گذشته هام میرم ، یاد روزای مشابهی که بخاطر غریبه و اشنا به همچین تضادی میرسیدم ، باز عمیق تر که میشم میبینم این آفتی بود که از اول روح منو زخمی کرد ، یاد حرفای دیروز عاطفه میافتم ، اونم همین کارا را میکرد ، نمیفهمم چرا خواسته من غیر منطقیه ، نمیدونم کجای کارم اشتباهه ....
یاد خاطرات خوبم میافتم اما دیگه این خاطرات لبخندی روی لبم نمیشونه ، یه سایه سیاه تردید و شک روی تمام گذشته ام افتاده که همه خنده ها را ریشخند میبنم تمام ، دوست داشتن ها را تظاهر ، همه محبت ها را ریا ....
نمیدونم این چه حماقتیه که میتونه اینقدر نفهمیده و نسنجیده به ریشه همه چیز بزنه ، نمیدونم چی ته این بی خیالی و بی تفاوتی هست که تمام ضربه و خسارتی که از این بابت بهش رسیده را یادش میره و باز میزنه به بی خیالی ، من نمیفهمم خیلی چیزا را نمیفهمم

باز به گذشته هام بر میگردم به روزای سخت که شک نمی کردم باید بشنوم ، تحمل کنم و کنارش بمونم ، به روزایی که سوال نمیکردم بقیه کجان و فقط میدونستم الان نباید تنهاش بزارم ، اون روزایی که باید احساس مسئولیت میکردم بیشتر از هر کسی ، اینو شک ندارم بیشتر از هر کس دیگه ای که میشناخت احساس مسئولیت کردم ، موندم ، پای قولی که به خودم داده بودم موندم ، خیلی ها به مرد بودنم شک کردن اما به خیال خودم مردونه پای حرفم ایستادم
شاید قدرتم کم بود ، آره دستام خیلی پر نبود ، من یه ادم معمولی بودم ، هیچ چیزی توی وجود من بیشتر از یه ادم معمولی نبود اما یه چیزی بود که بیشتر از خیلی ها بود و اون یه حس مسئولیت بود و یه عالمه عشق چیزی که اون این مدلیشو ندیده بود
من نتونستم نگران تنهاییش نباشم ، نگران مریضیش نباشم ، نگران مشکلات مادیش نباشم نگران خودش ، دلش ، روحش ، جسمش و حتی شریکش اره انگار من یه عشق نبودم یک دایه بودم یه ادمی مثل همون راننده باباش ادمی که دوست داشتنی بود برای ....

سخت ترین روزای زندگیش نزدیک میشد و من تحمل میکردم ، تمام بی احترامی ها ، بی محلی ها ، کم لطفی ها ، ندیدن ها همه را بیشتر از همیشه توی خودم ریختم و خودمو اماده کردم برای روزای سخت تر ....
خدایا تو میدونی که من ادمی نبودم که تو روزای سخت تنهاش بزارم ، حتی اگر سرم داد بکشه و شخصیتم را خورد کنه ، میدونی که ادمی نبودم برای شونه خالی کردن از مشکلات دنبال بهانه بگردم ، خدایا اگر انصاف توی این دنیا گم شده تو اینو خوب میدونی که من ادم جا زدن نبودم من هیچ وقت جا نزدم
تو امروز خوب میدونی که چرا اینطور شدم ، تو بهتر از همه ادمای فراموش کار و بی انصاف میدونی که این چیزایی که دیدم حقم نبود ، میدونی که من خیلی کم انتظار داشتم ، از خیلی چیزا گذشتم ، خدایا تو که فراموش کار نیستی ، هستی؟؟

اما تو ، تو عشق همیشگی من ، یادته اون روز اخر قبل از رفتن بهم گفتی که دیگه فقط مال منی؟ کاش میزاشتی طعم شیرین اون حرفت حداقل چند ساعتی توی وجودم بمونه ، تو که این حرف را همیشه ازم دریغ کرده بودی و تصمیم گرفته بودی که هیچ وقت اتفاق نیافته حداقل دو سه روز منو دل خوش میکردی ، حیف که تمام سهم من از تو فقط یکی دو ساعت بود ، چقدر دل خوش بودم و با چه خیالی توی خیابونا پرسه زدم تا ببینمت ، میدونستم عمر شادی و خوشحالی کوتاهه اما دیگه فکر نمیکردم اینقدر زود تمام دنیای قشنگم یه دفعه سراب بشه ؛ خدایا یعنی چهار سال دویدن و اون همه سختی مزدش همین 2 ساعت بود فقط همین ؛ خدایا مرامتو شکر ...
بگذریم

اره گلم درسته که دیگه دستم نمیره بهت زنگ بزنم ، دیگه زبونم نمیگرده که با محبت جوابتو بدم ، دیگه نمیخام ببینمت ، نمیتونم توی چت اول بهت سلام کنم اما یادت نره من همون ادمم ، همونی که هر روز صبح بی تاب بود تا بیدار بشی و بهت زنگ بزنه ، ادمی که یک سوم حقوقش برای قبض موبایل میرفت ، ادمی که نمیتونست باهات مهربون حرف نزنه ، قربون صدقه ات نره ، ادمی که اگر توی چت دیر جوابشو میدادی دنیا را توی دهنش میکرد ، من همون ادمی هستم که وقتی نگرانت بودم 5-6 ساعت تمام شهر را دنبالت گشت و تو همون ادمی هست که از یک تلفن ساده ، یه اس ام اس کوچولو یه پیغام  را دریغ کردی
من همون ادمم که تو خیلی چیزا را در موردش فراموش کردی ، حتی برای دل و غروری که ازش شکستی لازم ندیدی معذرت خواهی کنی و از دلش در بیاری ، از ما که گذشت اما سعی کن اینو فراموش نکنی ، "حق نداری دل کسی ، غرور کسی ، احساس کسی و شخصیت کسی را بشکنی اما اگر دستت خورد و شکست اینو بدون که اون چیزی که شکستی با یه معذرت خواهی دو کلمه ای جبران نمیشه! نمیتونی غرور شکسته را جبران کنی وقتی غرور خودت را حاضر نیستی بشکنی ، اینم بدون که این کار کوچیکت نمیکنه ، ثابت میکنه ادم بزرگی هستی ..."
همیشه هم نمیشه با اتیش بازی کرد ، یه جایی یه روزی اخر اتیشت میزنه اینو جدی بگیر....

همیشه ما ادما کسایی که بیشتر بهمون نزدیکن را بیشتر ازار میدیم ، این قانون طبیعته اما قانونیه که باید باهاش جنگید ، باید جلوشو گرفت ، ادمی که روی ادمای دیگه پا میزاره و بالا میره شاید بالا بره اما توی بالا رفتن شک نکن داره میافته ، از چشم همه و حتی خودش میافته ، هرچی بالا تر بری هم تنهاتر میشی ، ادمایی که این پایین ترن ، رنگ مردمن و با مردم و کنارشون کمتر تنها میمونن ....
من نفهمیدم چرا اینطور شد ، نفهمیدم چرا و چطور رد شدی و درست موقعی که همه چیز نوید رسیدن به هدف را میداد ازش ترسیدی و فرارا کردی ، نمیدونم شاید خودت هم از اول فکر نمیکرده اینقدر جدی بشه ، من نمیدونم دنیای بدون من برات چه جذابیتی داشت ، با چی جنگیدی ، چه هدفی ..
اما خدا کنه اون چیزی که رفتی دنبالش ارزشش را داشته باشه
خوب میدونی من ادمی نبودم که حالا تنهات بزارم ، توی این اوضاع امروزت ، اینو تو خواستی و هرچی هم تلاش کردی فقط در جهت دور شدن از من بود ، نمیدونم چی بدست اوردی اما هرچیزی هست مبارکت باشه ....
راستی یک کارای کوچیکی باهات دارم که هرچند احتمالا الان موقعیت مناسبی براش نیست و مشکلاتت را بیشتر میکنه اما این بار نمیخام اهمیتی بدم ، همین روزا تکلیف اونا راهم مشخص میکنم ، متاسفانه تو هم مجبوری چند وقتی تحمل کنی امیدوارم به خوبی و خوشی تمام بشه و خیلی طول نکشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد