دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

می خواهم تکرار کنم
همان حرفهای تکراری
همان توصیف های همیشگی از چیزی به نام خودم
میخواهم فریاد کنم
روی دیوار با کلید کنده کاری کنم
با خط بد روی کاغذ بنویسم
میخواهم بگویم
میخواهم باز بگویم
"حرف هایی هست که نه می شود فریاد زد
نه می شود به کسی گفت
نه می شود جایی نوشت
این معنی درد است
"

امروز هم دلتنگم
از خستگی و خمودی بگذریم
اخر دیگر اینها تعریف من نیست
شکسته ام
زیر بار تمام انچه که مستحقش نیستم
نبودم

بگذریم
چاره ای جز این نیست
من دیگر ان مرد صبور دیروز
ان پاکباز و بی نیاز از همه و محتاج تو
ان شکست نا پذیر نیستم

.....

نظرات 1 + ارسال نظر
انفرادی چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.enferadi.persianblog.ir

قشنگ بود ها... میشود توی تنهایی زمزمه اش کرد حتی... توی راه رفتن ها ی گاه و بیگاه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد