دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک دیگر

خوب یه روز دیگه از روزای دلقک و حال و هوای خراب
دیگه از گلایه و درد دل خسته ام و یه جوارایی رفتم تو یه سکوتی که خوب میدونم اخر و عاقبت خوبی نداره ، شاید کمتر اعتراض کنم و بشینم ببینم که چقدر تحمل دارم ، الان خیلی چیزا را میدونم و شاید وقتشه که تمرین کنم تا با حقیقت روبرو بشم..
از تعارف و قربون صدقه که بگذریم الان مطمئنم که این ارزو فقط تو دل منه و به خودم قول دادم مصلحت اندیش باشم و تو وجود خودم این ارزو را بکشم ، شاید بهتر باشه ...
نمیدونم بهتره حرفی نزنم اما خیلی حس بدی دارم ، یه حس بد که نه کسی درکش میکنه نه تلاشی برای جبرانش میکنه ، و شاید خیلی مهم نباشه ، میخام یکم عوض بشم ، واقعا حس میکنم که شدم غوز بالا غوز مشکلات همه
از خوش باوری خسته شدم ، از این حس لعنتی خسته شدم ، خسته ام خیلی خسته
انگار دیگه یه عادت شدم ، یه عادت خیلی عادی ،‌ حس بدی دارم خیلی بد ، دیگه نمیتونم جواب خودم را بدم یه سوال داره خفم میکنه « من کیم ،‌چیم  ، منتظر چیم ، دنبال چیم ، چه مرگمه ، چی میخام ، و بدتر از همه اخرش چی»

نظرات 1 + ارسال نظر
غزال سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:56 ق.ظ

ببخش منو دیروز خیلی حالم گرفته بود و توی این حس خراب به یکی اطمینان داشته باشی و تازه بفهمی که اون هم تو رو قبول نداره حالت گرفته میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد