دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

مسخره ترین اتقفاقی که تو دنیای وبلاگ و وبلاگ نویسی میافته مساله این ادمهای احمق و چندش اوریه که الاف و بی کار میافتن دنبال اینکه ببینن چه وبلاگی بروز میشه و سریع بپرن بگن وبلاگ خیلی خوبی داری و .... اخر سر هم بگن بیا یه سری بزن به مادر و خواهر ما
اخه  مادر فلان حداقل بخون ببین چقدر برای ننت پول میدم بد تبلیغ کن ، همینجوری تعریف میکنی که چی ؟ میدونم اینو نمیخونی و نخونده گه خوری میکنی اما برای اینکه به خودم ثابت کنم چقدر ادم .... کشی هستی اینا را نوشتم تا دوباره بیای بگی افرین به سایت خیلی خوب و تلاش من که مادر و خواهرت را تا 7 نسل قبل و 5 نسل اینده .... میدونم و خودت و پدر و جد و ورجدت را هم ... کش اونا
حالا هی بیا .... منو لیس بزن پدر سگ  

 


پینوشت 

 

خوب همونطوری که حدث میزدم هیچ کدوم از این احمق ها حتی نخوندم که من چی نوشتم یا شایدم خوندن و جوابهای اینجوری دادن  

1-ضمن عرض تبریک به شما دوست عزیز که توانسته اید با زحمات فراوان وبلاگ بسیار زیبای خود را  به ثبت برسانید...و تشکر فراوان بابت مطالب بسیار ارزنده و فواید ان برای هر بازدید کننده ای... 

من نمیدونم این احمق  چرا فکر کرده همه مثل خودش هستن و از این چیزا استفاده و فایده میبرن 

  

 

2-سلام دوست عزیز
موضوع وبلاگ شما خیلی خوبه ولی سعی کنید قالبتون رو عوض کنید قالبهای جدید به سیستم وبلاگ دهی اضافه شده
چاکرتم مامان شما هم خیلی زن خوبیه ، فکر کنم اونم باید قالبش عوض بشه شایدم با یه بوش حل بشه 

 

3-سلام  [گل]
دست مریزاد و خداقوت ....
ما در http://7khatha.com  هستیم. حتما سر بزنین. امکانات جالبی داره 

علیک سلام گلم ، خداییش که هفت خطین  ، به مادر سر زدم خواهرتم اونجا بود که شرمندم کردن امکاناتش هم خوبه فقط لطفا دستمال کاغذی های بهتری بزارین و حمام هم سرد بود 

 

4-سلام دوست عزیز به فروشگاه منم سر بزن خوشحال می شم عزیزم
بله خدمت رسیدم خداییش قیمتها خیلی خوب بود ، خیلی خوبه که فروشگاهتون فامیلی اداره میشه مخصوصا عمه کوچیکه که خیلی زحمت میکشیدن

ارزوهای دیروز ، حسرت های امروز

شاید سخت ترین چیزایی که از یه عشق برای ادم جا میمونه ارزوهای دیروزه که امروز حسرت میشه 

آغوشتو بغیر من ، بروی هیچکی وا نکن
منو از این دل خوشی و ، ارامشم جدا نکن
من برای با تو بودن ، پر عشق و خواهشم 
واسه بودن کنارت  تو بگو ، به هر کجا پر میکشم 

منو تو اغوشت بگیر ، اغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من ، تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو ، منو به اتیش میکشه
نوازش دستای تو ، عادته ترکم نمیشه

 

فقط تو اغوش خودم ، دغدغه هاتو جا بزار 
به پای عشق من بمون ، هیچکسو جای من نیار
مهر لباتو رو تن و ، روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن ، به روح و جسم و تن من

این نیز بگذرد...

ای پرنده مهاجر، ای پر از شوق پریدن
فاصله قد یه دنیاست بین دنیای تو من 

شاید اگه کبوتر بود میفهمیدم چرا مونده ، چرا جلد این خونه خراب و ویرون و دنیای کوچیک و شاید احمقانه من شده ، ولی حالا ، حاله که این پرنده وحشی اسیر این خونه خرابه و خالیه ، حالا که شوق پریدن تمام وجودشو پر کرده و به در و دیوار میزنه تا خلاص بشه و بره اگر بخوام دل به دلش بدم و خوشحالش کنم باید چیکار کنم ؟
منم پرنده ام ، عاشق پرواز ، عاشق سکوت و خلوتی که اون بالا هست ،اون موقعی که بالای سرتو نگاه میکنی ، زیر پاتو....... و میفهمی تنهایی ، تنهای تنها
یه باد خنک و ملایم به صورتت میخوره ، خودتی ، تنها ، اون موقع که مردن یه رنگ دیگه داره ، اون موقع که دنیا یه حرف دیگه برای زدن داره ، اره
اره منم مهاجرم ، از تمام دنیا به یه خلوت عمیق و تنها کوچ کردم ، به خودم ، درون خودم و تنهایی خودم و خلوتی که حاضر نیستم ازش بیرون بیام ، من دنیای ادما را از پشت شیشه بدون روزنه دنیای خودم از درونم از جایی که خودمم و خودم نگاه میکنم ، منم مهاجرم
ولی راست میگه ، فاصله قد یه دنیاست بین دنیای تو من ، دنیا را هرجوری میخوای بخون ، چه  دنیا چه دینا ، دنیا دنیاست جایی که مال خودتو جایی که کسی نمیتونه بگه ازش برو یا بیا توش
دنیای من شاید یه قفس باشه ، اما همه دنیای منه ،تمام چیزی که دارم تمام چیزی که میخام...
عاقبت تمام زندانیا از زندان ازاد میشن مگر اینکه دنیاشون یه زندان باشه و من دنیام را دوست دارم ، با تمام دیوار های بلندش ، با تمام سختیهاش ، دلتنگی هاش ،انفرادی هاش ، با روزایی که دلم میخواد ازاد باشم مثل همه ، با حسرتاش
من زندانی خودمم ، توی دنیای خودم ، توی این دایره قرمزی که دور خودم کشیدم ، نمیخام از اوی خط خودم رد بشم ، نه از ترس خدایی که انگاری هست ، نه بخاطر قیامتی که شاید باشه و نه برای دلخوشی ادمایی که دنیام را نمیفهمن یا دوست ندران ، من فقط نمیخوام از روی خطی که خودم کشیدم رد بشم....
میخام بهش بگم اگه تو دنیای من زندانیه ، اگه اسیره اگه خسته است و اینجا کلافه اش میکنه
اگه دلش میخواد بره و ازاد باشه ، اگر پر از شوق پریدنه و فاصله اش قد یه دنیاست بره چون هیچ زندانی تا اخر زندانیش را نگه نمیداره ، آره هیچ زندانی توی دنیا نیست که بتونه یک پرنده را تا اخر اسیر کنه مگر اینکه پرنده بخواد زندانی باشه ....
اینکه توی اون زندان چه اتفاقی میافته اصلا مهم نیست ، مهم پریدنه ، مهم عمریه که میگذره ، لحظه لحظه و دم به دم به اخر نزدیک میشه ، اگه جوری زندگی میکنی که میخوای و فکر میکنی داری زندگی میکنی حتی اگه تو زندان باشی وگرنه اسیری حتی اگه تو بهشت باشی

پرنده ، اگه ارزوت پریدنه برو ، اگه این اسارت ازارت میده زودتر برو ، رفتن همیشه بد نیست شاید رفتن رسیدن باشه فقط یه حرف دم اخر :
یا برو دیگه نیا یا بمون دیگه نرو

دریای چشمت

سلام گلم
فردا عمل داری ، برای چشمات ، همون چشمایی که دنیا را از دریچه اش میبینم ، اونایی که نگرانشونم
حیفم اومد امشب از نوری که ته چشمات هست ، اون برق مهربونی و اون سوسوی عشق و صداقتی که ارومم میکنه برات نگم ، خدا کنه فردا لیزر اون برق قشنگ را از من نگیره ، نگرانم اما ته دلم روشنه ، فقط از خدا میخام مشکلی برات پیش نیاد و از فردا دنیا را بدون شیشه عینک و منت لنز صاف و قشنگ ببینی
امشب از خدا میخام سلامت دائمی چشمات را بهت هدیه کنه و راستش را بخوای خوشحالم این فرصت را دارم که تو این اتفاق کنارت باشم ، از خدا میخام سوزشی که احتمالا این چند روزه تحمل میکنه پایان تمام ماتی و تیرگی دنیات باشه و شروع خوشبختی و شفافیت تو تمام زندگیت ، امیدوارم به زودی دست تو دست هم به دور دست ها و قشنگی های دنیا ، به خواب قشنگ مسیح ، به بزرگ شدنش و خوشبختیمون نگاه کنیم و تا اخر عمرمون سهممون یه دنیای شاد ، شفاف و قشنگ باشه
همیشه دوست دارم ، حتی اگر روزی بیاد که نبودنم را شفاف ببینی ، حتی اگه روزی انقدر بی تاب ندیدنت باشم که یه پرده نقره ای اشک دنیام را مات و کدر کنه ...
میخاستم فقط از چشمات بنویسم اما انگار حرفای دیگه ای هم تو دلم هست
انگار دوباره داره اون حس یخ زده و اون عشق به نوشتن تو وجودم شعله میکشه و دستام نا خوداگاه روی صفحه کلید میرقصه و حرفای دلم را به کلمات بی سر و ته تبدیل میکنه ، یه چیزی تو وجودم گر میگیره یه حسی که برای خوندن نوشته هات بی قراری میکنه و یه وبلاگ که دیگه خیلی وقته حتی بهش سر نمیزنی
روزای سختیه ، میدونم ، روزایی بی سر وته و گنگی که هر لحظه اش یه فشار و ترس جدید به ارمغان میاره ؛ روزایی که انگار روزای سرنوشت سازیه ، تعجب میکنم از این همه پر رویی خودم و این امیدی که هنوز بهم میگه تسلیم نشو ...
خیلی حرف دارم از بچگیم از بزرگ شدنم از مامانم از بابام از چشمای مامانم و از دستای بابام ، از مهربونی تو ، از عشق خودم و از دنیای خالی اما ساده خودم ...
نمیدونم ، نمیدونم از کجای قصه بنویسم ، از کجای دره بزرگ دلم ، از یه اهی که هیچ وقت تمام نمیشه و از این تضادی که دنیای من با واقعیت داره ..
به قول شاملو
حرفها هست به دل
میگزم لب به سکوت
....

حرفهای تو دلم یه دیو بزرگ شده ، انقدر بزرگ که میترسم شروع کنم به نوشتن و کم بیارم ، می ترسم حق مطلب ادا نشه و میدونم اخرش میرسم به یه کلمه که همه حرفای دلمو خلاصه میکنه
شاید دوبازه شروع کنم به نوشتن
بگذریم فقط میخواستم اینجا کتبی از خدا برات یه عمل خیلی موفق و خوب بخواهم که هیچ وقت نتونه بگه ازم نخواستی ، خدایا چشمای عشقم را سپردم به دست مهربون و بزرگت که میدونم بالای دست همه دکترا و دستگاه هاست ، میدونم که دست اون دکتری که فردا میخواد سرنوشت یه عمر نگاهش را رقم بزنه ابزاری تو دستته و تویی که رقم میزنی سرنوشت را
حالا هم به عنوان گناه کارترین ادمی که میشناسم سرم را زیر انداختم و بهت التماس میکنم هنرت را یه بار دیگه هم نشون بدی و مثل همیشه هوای ما را داشته باش

می خواهم تکرار کنم
همان حرفهای تکراری
همان توصیف های همیشگی از چیزی به نام خودم
میخواهم فریاد کنم
روی دیوار با کلید کنده کاری کنم
با خط بد روی کاغذ بنویسم
میخواهم بگویم
میخواهم باز بگویم
"حرف هایی هست که نه می شود فریاد زد
نه می شود به کسی گفت
نه می شود جایی نوشت
این معنی درد است
"

امروز هم دلتنگم
از خستگی و خمودی بگذریم
اخر دیگر اینها تعریف من نیست
شکسته ام
زیر بار تمام انچه که مستحقش نیستم
نبودم

بگذریم
چاره ای جز این نیست
من دیگر ان مرد صبور دیروز
ان پاکباز و بی نیاز از همه و محتاج تو
ان شکست نا پذیر نیستم

.....

پیش من کم خواهی آورد

 پیش من کم خواهی آورد

از تمام خوب بودن

مرد بودن ، شانه بودن

مرهم زخم کهنسال و

تمام عمر گوشی از برای ناله بودن

 

پیش من کم خواهی آورد

از ندیدن

دور بودن

از نرفتن

کور بودن

 

پیش من کم خواهی آورد

از تقاضایت نکردن

دیدنت اما  کنارت بودن و

خود را ندیدن

 

زخم خواهم زد به جانت

خوب می دانم و لیکن

پیش من کم خواهی آورد

از نرفتن  سایه بودن

 

پیش من کم خواهی آورد

از نترسیدن زخلوت

با تو در خلوت رسیدن

بهتر از چشمت ندیدن

 

کودکی در پیش چشمم

صاف بنشین در کناری

"صبر " دارم بیش از اینها

غیر من راهی نداری!

  

 
یه شعر قشنگ از وبلاگ جواد شیردل

در این دنیا که ابری هم نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند، تو هم بگذر از این تنها

خودمو لوس نمیکنم ، با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن هم از من گذشته ، تمام وجود من شده تکرار یه یک کلمه و فقط کافیه به من نگاه کنی تا خستگی را بند بند وجودم بخونی
گفته بودی این بار دیگه بار اخره ؛منم  گفته بودم که بار اخره و زیر حرفم زدم و مونم ، حالا بازم ناخواسته زدی زیر حرفت ، نه نمیگم مقصری ، هیچ کس مقصر نیست جز من
خسته ام به اندازه تمام جاده هایی که با تو یا با یادت گز کردم ، انگار تن من با تن جاده ها یکی شده و تمام رفت امد اون خیابونا رو شونه منه .
دیروز اون بالا تو تنهایی خودم سعی کردم بهت فکر کنم ، سعی کردم به خودم و این همه بازی سرنوشت و تمام مشکلاتم فکر کنم اما میدونی خوبی اون بالا اینه که خیلی فرصتی برای فکر کردن بهت نمیده ، یه هوای خنک که به صورتت میخوره و یه ارامشی که هرچند خیلی کم اما لذت بخشه ، انگار میدونستم زمین میخورم ، راستش ر بخوای انگار دلم میخواست زمین بخورم ، دلم میخاست داد بزنم ، زمین خوردم دلم میخاست زار زار بزنم زیر گریه ، حتی حال بلند شدن نداشتم فقط همون جایی که افتادم تو همون حال خوابیدم و به واق واق سگها خیره شدم
انگار انتظار یه اتفاق بدتر داشتم اما خدا را شکر
دیروز انقدر خودمو خسته و کوفته کرده بودم که شب راحت بخوابم و زود تر از همیشه ، نه با یاد تو ، نه با فکرت و نه با ارزوت تنها خوابیدم و به اون دختره که امروز تو سایت بود فکر کردم ، اما هرچقدر سعی کردم که باهاش هم اغوش بشم خواب نگذاشت و خوابم برد.
با اینکه خیلی اروم بودم تا صبح بیشتر از ده بار از خواب پریدم و رویای شبانه را کامل نکرده خوابم برد
حالا هم خوبم ، خوب خوب

امشب تو ماشین همش با خودم زمزمه میکردم:
از دست عزیزان چه بگوم گله ای نیست ، گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست

خدایا هنوز این چزا داره تو تمام وجودم میپیچه و منعکس میشه ، چزا من؟ خدایا من از دنیای تو یاد گرفتم هرچیزی که میخام بهم میدی اگه از ته دل بخوام و براش تلاش کنم ، خدایا تلاش کردم نامرده هر کس بگه من تلاش نکردم ، من صادقانه خواستم

دلم میخاد ادم محترمی باشم ، دلم میخاست خوب ، سالم و محترم زندگی کنم سخت بود ، خیلی از جاهای دنیای من پر از خالی و کمبوده فقط برای اینکه نخواستم کوچیک باشم خواستم بزرگ و محترم باشم....
من دنیای کوچیک خودمو اندازه گلیم کوچیکم ساختم ، خدایا خیلی خستم خیلی این حق من نیست ، این سزای صبر و تحمل من نیست
من ارزشش را داشتم ، من لیاقتش را داشتم
خدایا من اینقدر ادم حقیری نیستم
خستم انقدر که دیگه تحمل فکر کردن ندارم کاش جایی برای خالی شدن بود ، خدایا حالا که منو با اسمون اشنا کردی مارا از هم جدا نکن ، چقدر دلم میخاد سوار باد تو مه و نم کلاردشت چشمام را ببندم و دستم را بزارم پشت سرم و اروم نفس بکشم و نفس بکشم تا برسم به نفس اخر یا حداقل به یه خواب عمیق
امید از همه چیز و همه کس ، از عشق و دوست و دشمن ، از زمین و اسمون و دریا و همه و همه نا امیدم از معچزه کردن تو هم نا امیدم
حرفی نیست جز این که این حق من نیست

همینطوری

دیشب که پسر عموی بابام با دخترش اومده بودن خونمون ، از حرف زدن های قبل از رفتنم و افلاین های که موقع نبودنم گذاشتی برداشت کردم که خیلی برات مهم بوده و خیلی نگران شده بودی ، وقتی افلاین هات را خوندم بعد از مدتها خوشحال بودم ، چون حس کردم بازم دوستم داری ، حس کردم که دیشب از نگرانی خوابت نمیبره ...
چه خیال مسخره ای ، باور کن از خودم بدم میاد ، انقدر زیاد که صبح بلافاصله وقتی فهمیدم اشتباه کردم تمام نوشته ای که دیشب نزدیک 2 ساعت براش وقت گذاشته بودم را پاک کردم ، بعدشم ازت پرسیدم وب را خوندی یا نه تا مطمئن بشم که نخوندی و بیشتر از این ضایع نشم....
فقط خواهش میکنم مثل همیشه فردا که اینو میخونی نیا و بگو خیلی نگران بودم اما به روی خودم نیاوردم چون دیگه باورم نمیشه ، میخوام با این حقیقت روبرو بشم مطمئن باش از پسش بر میام
به خدا از تو دلخور نیستم ، فقط از این همه خریت خودم متنفرم
امروز نون2 سعی کرد یکم دلداریم بده ، ولی نمیدونه که زخم من عمیق تر از اونیه که با یه چسب زخم سرش بسته بشه...
مواظب خودت باش

خدا را شکر

چند روزی که نیومدی همش نگران بودم و هزار تا فکر عجیب و غریب پیش خودم کردم ، حالا زنگ زدم به نون۲ گفت دیروز باهات حرف زده و حالت خوب بوده ، گفت میخواستی به من زنگ بزنی اما نزدی فکر کنم این ایرانسل اشغال کار دستم داد بهر حال خدا را شکر که خوبی انشا ا.. همیشه سلامت باشی

نیستی

یادته همیشه میگفتم وقتی نوبت سختی ادم میشه همه سختی ها باهم حمله میکنن ، حالا فهمیدی منظورم چیه ؟
بعد از اینهمه سختی حالا مشکل اینترنت این چند روز من هم اضافه شد و نتونستم حال و احوالت را بدونم و حال خوشی ندارم ،‌ امروز هم که من از صبح تا حالا با سختی و دردسر چندین بار اومدم تو نیومدی ، احتمالا بخاطر اون مشکل کاری که برات پیش اومد هم دیگه به اینترنت دسترسی نداری و ...

طوری نیست اینم روی بقیه
این بیست و چند روز هم میگذره و من هر روز خسته تر و سرد ترم ، نمیدونم چرا با اینکه از حالا اخر این قصه برام مثل روز روشنه هنوز منتظر گذشتن این دو ماه هستم ، شاید به قول تو مشکلاتی دارم که با ازدواج حل میشه و منتظرم برم ازدواج کنم

نمیدونم منتظر چی هستم ،‌ مسخره است از این امید پوچ از این سردی کشنده از این تردید از تمام فکرای ازار دهنده که روحم را زخمی میکنه خسته ام به خدا از اینکه بگم خسته ام متنفرم ولی این واژه لعنتی هیچ معادلی نداره بجز من

مواظب خودت باش

دیگه خیلی چیزا برام مهم نیست ، هرچند حسابی بهم میریزم اما دیگه اون ادم سابق نیستم ، نه اونقدر حوصله دارم ، نه اونقدر هیجان و ارزو
دیگه هیچی نیستم و برام مهم نیست که تو یا بقیه چی بگین ، فقط خستم ، از تو از خودم و این حس لعنتی که تو  وجودم خفم کرده و هنوزم نمیدونم از روی عادت یا از روی احتیاج خودشو اینطرف و اونطرف میزنه و مثل گذشته خودشو خوار و ذلیل میکنه ...
دیگه از اون ادم مغروری که برای خودش احترامی قائل بود خیلی فاصله گرفتم ، خیلی عوض شدم
جالبه که تو هم هنوز از روی عادت وقتی یه چیزی میگم میگی چشم و هنوزم مثل گذشته فقط میگی چشم...
امروز به خودم گفتم مردک عوضی نفهم ، به تو چه ، اخه به تو چه .....
دیگه هیچی نتونستم به خودم بگم ، از همه چیز خستم ، دلم فقط یه جای دور میخاد که هیچ کس را نشناسم ، خدا را شکر موبایلم هم قطع شد و اینبار تصمیم ندارم وصلش کنم....
خدا را شکر میکنم که تو این دنیای نکبت هیچی نیست که دلم بخواد براش به خودم تکونی بدم و همه چیزم مثل ادمهای جادو شده بی اراده و بی هدفه
دیگه نه عشقی نه امیدی و نه حتی ارزویی

با اینکه میدونم صبح به این زودی سر کار نیستی مثل هر روز صبح اولین کاری که میکنم اینه که به محض روشن کردن کامپیوترم کانکت بشم و منتظر پنجره offline یاهو بمنونم ، فکر کن الان چندین ساله که چراغ خاموش میام رو یاهو اما از وقتی رفتی همیشه چراغم روشنه ، نه بخاطر اینکه با رفتن تو احساس ازادی یا تنهایی کنم فقط بخاطر اینکه اگه اومدی بدونی هستم و هروقت مناسب بود باهات چت کنم
از بابت دیروز معذرت می خوام ، نمیدونم باید چه برداشتی از حرفات بکنم وقتی سعی میکنی برای ازدواج راهنماییم کنی یا در موردش حرف بزنی ، ولی من الان اصلا نمیخام بهش فکر کنم ، گذشته از قولی که به تو دادم فعلا اصلا امادگی فکر کردن بهش را ندارم ، تو این شرایط روحی نامساعد که حال و حوصله هیچ کس را ندارم و یه تلنگر میتونه تا مرز انفجار عصبیم کنه ازدواج احمقانه کاریه که میشه کرد ، من فعلا تو یه برزخی هستم که نمیدونم کجام و چی میخام و باید چیکار کنم
بهر حال دوست ندارم اگر قراره هر تصمیمی بگیری براش زمینه چینی کنی و منو اروم اروم اماده کنی چون اینطوری فقط بیشتر زجر کش میشم
مواظب خودت باش

ذوق کردنت را حتی وقتی ناراحتم حتی وقتی ازم دوری و ذوقت به نفعم نیست ، حتی اون موقعی که سعی میکنی خوشحالیت را مخفی کنی دوست دارم ، میشناستم تمام زیر و بم حرفات ، رفتارت و حتی چت کردنت را میشناسم
اینجا نوشتم که بگم نامردیه وقتی خوشحالی از من مخفیش میکنی ، نکنه فکر میکنی از خوشحالی تو ناراحت میشم ...
امروز کلی با نون2 حرف زدم ، نمیدونم چرا وقتی باهاش حرف میزنم یه دفعه اینقدر سر درد دل کردنم باز میشه ، فکر کنم امروز حسابی پوستش را کندم
بگذریم ، امیدوارم هر روزت بهتر از دیروز باشه ، ماشین هم مبارک باشه ، سعی کن باهاش حال کنی؛ اما از اینکه میخای اهنگ های خودمونو بزنی دلم گرفت ناراحت نشو و لازم نیست بعد زنگ بزنی معذرت خواهی کنی اما یه لحظه به خودم گفتم چقدر زود داری خاطراتمون را باهاش قسمت میکنی ، یاد جکس و خلوت دل و بقیه چیزا افتادم که میخواستم فقط مال خودمون باشه و به خودم خندیدم و نمیدونم چرا هنوز هم نمیفهمم ....