بخند

دلقک بخند ، خیلی ها به امید خنده تو میخندن ، بخند که همه منتظر خنده تو هستن ، بخند برای خوشحالی اونایی که میدونن تو دلت پر از درده ولی میخندی بزار اونا بدونن که هنوز میشه ایستاد و جنگید ، بخند که آبرو و اعتبار دلقک به صدای خنده هاش وسط جهنمه ، بخند که خنده ات مثل سه تار زدن پیرمرد تنهای ترکمنه ، بخند انقدر بخند و برقص تا دنیا تمام درداش یادش بره ، به دستای پینه بسته اون پیرمرد فکر کن ، به نگاه منتظر اون پیرزن ، حالا کاری کن که اونا هم بخنده

به غربت اون دلقکی که عشقت برات گفت فکر کن ، به اخرین چرخی که زد ، به صدای تشویقی که قطع نمیشد ، به آینده ات ، به این دنیای بی سر و ته ، به مردای نامرد ، به زنای مرد ، به اون لحظه ای که میدوی ، کنده میشی و خودتو میدی دست اسمون ، به همه اینا فکر کن
هر کاری میخای بکن ، فقط بخند دنیای بعضی ها با خنده تو شادتر میشه حتی اگر خنده هات دروغ باشه