پیش من کم خواهی آورد

 پیش من کم خواهی آورد

از تمام خوب بودن

مرد بودن ، شانه بودن

مرهم زخم کهنسال و

تمام عمر گوشی از برای ناله بودن

 

پیش من کم خواهی آورد

از ندیدن

دور بودن

از نرفتن

کور بودن

 

پیش من کم خواهی آورد

از تقاضایت نکردن

دیدنت اما  کنارت بودن و

خود را ندیدن

 

زخم خواهم زد به جانت

خوب می دانم و لیکن

پیش من کم خواهی آورد

از نرفتن  سایه بودن

 

پیش من کم خواهی آورد

از نترسیدن زخلوت

با تو در خلوت رسیدن

بهتر از چشمت ندیدن

 

کودکی در پیش چشمم

صاف بنشین در کناری

"صبر " دارم بیش از اینها

غیر من راهی نداری!

  

 
یه شعر قشنگ از وبلاگ جواد شیردل