در این دنیا که ابری هم نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند، تو هم بگذر از این تنها

خودمو لوس نمیکنم ، با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن هم از من گذشته ، تمام وجود من شده تکرار یه یک کلمه و فقط کافیه به من نگاه کنی تا خستگی را بند بند وجودم بخونی
گفته بودی این بار دیگه بار اخره ؛منم  گفته بودم که بار اخره و زیر حرفم زدم و مونم ، حالا بازم ناخواسته زدی زیر حرفت ، نه نمیگم مقصری ، هیچ کس مقصر نیست جز من
خسته ام به اندازه تمام جاده هایی که با تو یا با یادت گز کردم ، انگار تن من با تن جاده ها یکی شده و تمام رفت امد اون خیابونا رو شونه منه .
دیروز اون بالا تو تنهایی خودم سعی کردم بهت فکر کنم ، سعی کردم به خودم و این همه بازی سرنوشت و تمام مشکلاتم فکر کنم اما میدونی خوبی اون بالا اینه که خیلی فرصتی برای فکر کردن بهت نمیده ، یه هوای خنک که به صورتت میخوره و یه ارامشی که هرچند خیلی کم اما لذت بخشه ، انگار میدونستم زمین میخورم ، راستش ر بخوای انگار دلم میخواست زمین بخورم ، دلم میخاست داد بزنم ، زمین خوردم دلم میخاست زار زار بزنم زیر گریه ، حتی حال بلند شدن نداشتم فقط همون جایی که افتادم تو همون حال خوابیدم و به واق واق سگها خیره شدم
انگار انتظار یه اتفاق بدتر داشتم اما خدا را شکر
دیروز انقدر خودمو خسته و کوفته کرده بودم که شب راحت بخوابم و زود تر از همیشه ، نه با یاد تو ، نه با فکرت و نه با ارزوت تنها خوابیدم و به اون دختره که امروز تو سایت بود فکر کردم ، اما هرچقدر سعی کردم که باهاش هم اغوش بشم خواب نگذاشت و خوابم برد.
با اینکه خیلی اروم بودم تا صبح بیشتر از ده بار از خواب پریدم و رویای شبانه را کامل نکرده خوابم برد
حالا هم خوبم ، خوب خوب