اینو نمیدونم کی نوشتم اما حالا میفرستمش
اره امان از پای لنگ و وقتی که زمین و زمون بیافتن تو رو کم کنی تا به تو نشون بدن زور کدومشون بیشتره و اون وقته که هرچی سنگه پیش پای لنگه اون موقعس که مادر و رفیق و کار عشق و تفریح و همه و همه میشن سنگ تو دست شیطنت روزگار که به شیشه ات میخوره و بعضی وقتا شیشه اتاق دلت را میشکنه و میریزه پای پنجره ، امان از خستگی اون موقع که نباید خسته باشی ، امان از این سوال تکراری که تمام مخت را گاز گاز میزنه و باز میپرسه اخرش که چی؟؟؟؟ وای از وقتی نتونی جواب دلت را بدی ، وای به روزی که بدونی اخرش هیچی ، وای به روزی که بگندد نمک..... خسته شده میدونم ، میشناسمش ،ضربان کند قلبش که تو سرمای زیر صفر خزون عمرش تالاپ تولوپ میکنه را حس میکنم اما خیلی ضعیف ، سردی دستاش و نگاه های خیره که از چشمای عشقش فرار میکنه ، جوابای کوتاه که بیشترشون با سر و چشم ابرو منظورش را حالی میکنن ، اون نفسایی که تو سینه اس حبس میشه و دستاش که دهنی موبایلش را میگره تا صدای اهش تو شبکه خر تو خر موبایل گم نشه .... خنده هایی سردی که به زور فقط رو لباش میشنه و همه و همه اره میشناسمش ، کاش بقیه هم مثل من میشناختنش ، دلقک خسته و پای لنگ و اون همه سنگ ، اون همه سنگ ریز و درشت که پاهای تاول زده اش را زخمی و بی تاب کرده ، اون مونده و دنیای خودش هر روز تو اینه وجدان خودش می ایسته و تو چشمای خودش ذل میزنه ، میگه اگه مردی به زور و بازو و اخم و ضعیف کشیه نه نیستم من مرد نیستم ، اما اگه مردی به صبر و طاقت و عاشقی و شرف و وفاداریه هستم ؛ مرد مردم . به صورت روبروش میگه هر کی مرده مثل من یه ماه زندگی کنه ....
سرمای و ملسی هوای پاییز رو دستش که از پنجره اویزونه ویز ویز میکنه و با دست دیگه اش فرمون ماشین را همچین مشتی وار گرفته و اروم و متین بدون عجله کنار جاده را گرفته مثل هر شب خیابونای شهرشون را گز میکنه و دست اندازاش را میشماره ، اره امشبم با دل گرفته و یخورده شکسته بر میگرده ، شاید پیش خودش میگه امشبم ...... اخه چند وقته بیشتر شبا با یه امید و ارزوی جدید یا کارشو دو در میکنه یا هر طور شده سر همه را تو خونه میزنه به تاق و یه جوری خودش را میرسونه ، هر شب به این امید که امشب شاید شب بهتری باشه ، یا از این ترس که از اخرین فرصتها استفاده کنه ، بعضی وقتا مهمون نا خونده میشه و بعضی وقتا میزبان یه لیوان اب پرتقال از همون فروشگاه همیشگی ... |