باید پارو نزد وا داد

و من بسیار دلتنگم
دیگر هیچ

خیلی دلم میخاد یکم بنویسم و خالی بشم ، خیلی دلم میخاد این روزا و حس حالش خرابم را برای اینده بنویسم ، اما نمیدونم چرا دستم به نوشتن نمیره ، انگار خیلی با نوشتن غریبه شدم
از دیروز عصر یه جور عجیبی دلم گرفته و به زور جلوی اشکام را میگیرم ، ولی خوب همیشه هم نمی تونم به چشمام زور بگم ، اخه اونا زیاد زیر بار حرفام نمی رن ، خیلی دلم گرفته
نمی دونم داره چه اتفاقی میافته ، نمیدونم باید منتظر و اماده چه حادثه ای باشم ، اما میدونم داره یه اتفاقی میافته ، دیگه تسلیم موج شدم و وا دادم ، میگفت خودش میبرتت هر جا دلش خواست ، منم وا دادم