دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

با خدا

خدایا به اون اسم امیدی که روت گذاشته بود و به همون امیدی که کمک و مهربونیت داشتم قسم میخورم بجز حقیقت نگم ، قبول دارم خیلی وقتا حرفام را به در گفتم که دیوار بشنوه اما به تمام مهربونی هات که مارا تا اخر لذت با هم بودن بردی ، به تمام عذابت که ما را تا ته شکست بردی قسم میخورم این بار نمیخام به در بگم که دیوار بشنوه ، نمی خوام با حرفام چیزی غیر از اون که مینویسم بگم

خدایا ، تو شاهدی بعضی وقتا مثل چند دقیقه پیش که یک دفعه ترس از اشتباه و زود داوری توی دلم رخنه میکنه ، چقدر برای مظلومیتش دلم میگیره و میترسم ، خدا می ترسم از اینکه من مقصر تمام این اتفاقا باشم ، خدایا بعضی وقتا فکر میکنم که این اتفاقا بخاطر اشتباه من ، یا مهربونی اون و دهقان بازی هاش داره می افته و من بجای اینکه شرمنده اشتباهم باشم یا ممنون مهربونیش هر روز با حرفام  و زخم زبونام دل شکستش را بیشتر میشکنم ، خدایا نکنه برداشت من از واقعیت اینقدر اشتباهه که دارم همه چیز را برعکس میبینم
نکنه خدا این یک ازمایش برای من باشه و بر عکس چیزی که فکر میکنم من بازنده این بازی باشم ، خدایا نمیدوم چی برات عزیزه و چی مجبورت میکنه که سکوتت را بشکنی و حرف بزنی و به من بگی کجام و دارم چیکار میکنم ، اما من مثل تو پیچیده نیستم ، منو اگر به عشقم قسم بدی هر کاری که بخوای برات میکنم ،خدایا تو هم عشقی داری که اگه به اون قسمت بدن راست بگی؟ حرف بزنی و نگاه کنی ؟ خدایا اسم رمزی داری که نقطه ضعفت باشه و با شنیدنش نتونتی از جواب دادن به من خسته فرار کنی ، خدایا منی که به بودنت شک دارم باید چیکار کنم که اگر هستی صدام را بشنوی؟ میدونم حق ندارم از کسی که بهش ایمان ندارم چیزی بخوام اما خدایا حالا وقت این حرفا نیست ، بزار سر فرصت به من بزرگی و قدرتت را نشون بده ، با من مهربون باش من با محبتت هم به بودن پی می برم ، من همون ادمی هستم که لب دریا وقتی عشقم را کنارم نشوندی یادم نرفت ازت تشکر کنم ، من همون ادمم که توی تمام لحظه های خوش زندگی کوتاهمون تو را یادم نرفت ، خدایا من همونم که توی تمام سختی های این سالها مثل تمام خوبی ها و خوشی هاش صدات کردم ، درسته که به بودنت شک دارم اما نیستم اون ادمی که فقط وقت ناراحتیش صدات کنه

خدایا من یاد نگرفتم فقط بدی ها را ببینم ، برای همینه که اینروزها توی فشار فیل افکنی که کمتر مردی زیرش قد بلند میکنه به خودم اجازه نمیدم فقط از بی مهری عشقم بگم ، من روزای خوب توی نوشته هام پر بود از ارزوهای قشنگ و خواب های دور و دراز برای همخونگی و عشق بازی به عشقم ، اما ازم نخواه روزای سخت و مرد کش از قشنگی زندگی توی طبقه ششم اون ساختمون دور افتاده و جای تلوزیون و مبلمان حرف بزنم
خدایا دنیای تو به من یاد داد که کنار بدی های روزگار خوبی ها را هم ببینم و این چیزیه که هیچ وقت به من اجازه نداد نفرت توی وجودم شکل بگیره و تو امروز خوب میدونی توی دل پاره پاره من هیچ نفرتی از انگیزه کابوس این ماهها به دل ندارم ، خدایا تو میدونی که این روزها چقدر نگران بی خوابی هاشم ، وقتایی که این اتفاقا فکر میکنه و داغونه تو میدونی که چقدر من دلتنگ دلتنگی هاشم، خدایا نگو که نمیبینی ، نگو که هیچ وقت نگاهم نکردی ، خدا به بزرگیت قسم که دلم میسوزه برای لحظه های دلگیرش و به هر چیز که تو میدونی قسم که نگرانشم
خدایا امروز نگرانم که دارم اشتباه میکنم ، نگرانم که من دارم بی انصافی میکنم دارم زجرش میدم ، خدایا نمیگم ناراحت نیستم ، تو میدونی که خیلی دلگیرم و میدونی که نمیتونم ببخشم و فراموش کنم ، تو میدونی بخشیدن برای من یعنی چی  کاری با بخشیدن ادمای دیگه ندارم اما خدایا با تمام این دلخوریا تو بهتر از همه میدونی که من هنوز با تمام این نشونه ها و این اتفاقات نگرانم که من مقصر باشم ، که دارم بی انصافی و نامردی میکنم

خدایا اگر هستی امروز بهت محتاجم ، قسمت میدم به همون قسم همیشگیم ، به عشق ، به حقیقت به هر چی چیز خوبه خدایا نزار که اشتباه کنم ، نیار فردایی را که سرم را بگیرم توی دستام و بهت بگم خدایا چرا من اون روز نفهمیدم که دارم چیکار میکنم ، خدایا نزار پشیمون و شرمنده خودم باشم ، نخواه خدا ، خدا امروز روز مبادای منه ، فردا دیره ، نزار اشتباه برم و رازی نشو که من ملکه عذاب عزیزترین عشق زندگیم بشم
اگر دارم راه را اشتباه میرم معجزه ات را نشونم بده و برم گردون به راهی که درسته

خدایا اگر من اشتباه نکردم و این اتفاقات ربطی به اشتباه من نداره ، نه اصلا در هر حال و در هر صورتی که هست میخوام بیشتر از تمام التماسی که برای خودم بهت کردم ازت بخوام تنهاش نزاری ، خدایا توی روزا و لحظه هایی که بهت نیاز داره دستاش را بگیر ، اگر قراره دستاش را بزاری تو دستای کس دیگه این کارو بکن ولی نشکنش ، خدایا براش بد نخواه و بهش سخت نگیر ، خدایا اون خیلی حساس و زود رنجه ، لطیف و شکستنیه ، خدایا من و تو خوب میدونیم که چقدر ذاتش ساده و بچگانه و پاکه ، به من نگو که اون پاکی ته چشماش دروغه ، خدایا تو که میدونی چی توی وجودش منو از تمام ادمای رنگارنگ دور برم باز کرد و دلبسته عشقش کرد ، خدایا براش بد نخواه ، تنهاش نزار ، اگر قراره بری توی جلد نریمان یا هر کس دیگه ای تنهاش نزار ، به شرفم قسم این ارزوی قلبیمه ، من میدونستم چطور از گل نازک تر بهش نگم ،از من گرفتیش ، باشه هر کاری با من خواستی کردی باشه ، هر کاری که میخوای بازم بکن اما خدایا دستاشو بگیر ، بزار به قول مادرم به خاکستر دست میزنه طلا بشه ، خدایا دستاشو بگیر ببر اونجا که خوبشختی و سعات راست راستکی هست، خدایا من الان نمیدونم درست چیه ، غلط چیه ، را کدومه و بیراه کدومه اما تو که میدونی ببرش اونجایی که بهترین جای دنیاست ، میدونم اگر خاکستر بشم اب از اب تکون نمیخوره اما نامردی اگر بخاطر من خراشی به دلش و احساسش بزنی ، اگر تو بخوای تلافی کنی ، اگر تلافی بود من خودم میکردم
خدایا من شک دارم که بی تقصیر باشم ، تا دیر نشده به من فرصت بده اگر اشتباهی از منه جبران کنم ، نمیخوام من مقصر باشم ، میخوام توی این تنها و اولین و اخرین عشق هیچ گناهی نداشته باشم دستامو بگیر خدا ، وقت تنگه نگذار دیر بشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد