دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

دلقک

وقتی با دل گرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی وقتی میخندونی فقط یه بینی قرمز و یه لباس مسخره از دلقک کم داری

فیلم هندی

یه زمانی فکر میکردم که داستان تمام فیلم های هندی کپی و پیست هم دیگه هستن و یه جایی یه بابایی یه داستانی از خودش در اورده و هر کس یه تغییری میده و برای خودش یه فیلم درست میکنه ؛ اون روزا حتی فکر نمیکردم که یه داستان عاشقی واقعی تو دنیا وجود داشته باشه

امروز خودم یه جورایی شبیه خیلی از داستان های دلسوز عشق و عاشقی هستم ، هرچند از اونجا که همیشه عاشق چیزای خاص هستم داستان خودم خاص تر از بقیه قصه هاست

نزدیک رفتنش بود و باز مثل همیشه هر دور شدنی منو یاد جدایی مینداخت و حسابی به هم ریخته بودم ، یه ترس و دلشوره با همون طعم تلخ همیشگی که هیچ وقت نمیتونم بهش عادت کنم . تو چند روز گذشته همه تلاشم را کرده بودم که بیشتر پیشش باشم و به هر بهانه ای و هر قیمتی میدیدمش ، اونشب هم موندم اضافه کاری!!!! البته خونه اونا تا بیشتر پیش هم باشیم
این چند وقته یه جواریی عاشق این ارامش کشنده خودم شدم ، همون ارامشی که گفتم از گوسفنده یاد گرفتم ، چیزی که فکر کنم این چند وقته حسابی باعث تعجب و گیجی تو شده ......
حرفای دم گوشی و اشکهایی که اروم اروم راه خودشونو تا رو تختی اختصاصی مون پیدا میکرد و تاریکی اون اتاقی که هر وقت به سقفس خیره میشم یاد اتفاقات زیرش می افتم و یه گیجی دردناک تو تمام وجودم میپیچه ، شونه های خستم که بالش خستگی های یه عشق خسته میشه و حرفای دلتنگی که تشنه شنیدنشونم ، شاید مسخره باشه اما گیره هاشو دوست دارم ، اینجوری رنج این دوری کمتر ازارم میده اخه این گریه ها کمکم میکنه که هیچ وقت عشقی که تو دلش داره را فراموش نکنم و هیچ وقت احساس پشیمانی بهم دست نده
حرف از همه جا و باز اشکاش که صورتشو میسوزونه و هنوز هم اشکاش بمن ارامش میده ، خوبه که ادم محرم اشک کسی باشه البته نه هر کسی اما دیدن خیسی صورتی که حرمت گریه را میدونه خالی از لطف نیست ؛ خوبه که اشکات هم باهاش همراهی کنه و اروم اروم گریه کنی
شاید این خیلی مسخره باشه اما خیلی وقتا که به این جدایی فکر میکنم بیشتر از خودم دلم برای تو میسوزه ، برای وقتی تنها میشی و دلت لک میزنه تا گوشی را بردای و زنگ بزنی و باز به حرفای تکراری من گوش کنی و باز از هم دیگه بپرسیم دیگه چه خبر ، اخه این چه خبر گفتنا و یک ساعت پشت تلفن حرفای تکراری زدن نشونه دل تنگی و ناراحتی از دوریه ، که هر دومون دلمون میخاد کنار هم باشیم حتی اگه هیچ حرفی برای همدیگه نداشته باشیم
داشتم میگفتم دلم برای روزای دلتنگیت میسوزه ، وقتی دلت میگیره و سرت میخاد تمام خستگی هاش را یه جا خالی کنه شونه های بی منت و یک رنگ منو نداشته باشی تا بتونی اروم اروم و بی صدا گریه کنی ، نباشم که انقدر ازت بپرسم چته ؟ چته ؟ تا مجبور بشی یکم حرف بزنی و خالی بشی ، نباشم
نگو سر خودم معطلم ، خودتم خوب میدونی همیشه خریدار دلتنگی هاتم ،  نه اینکه ناراحتیت را بخوام ، اما وقتایی که دلت گرفته دلم میخاد تمام غصه هات را خالی کنی یا حداقل با من قسمت کنی ، خدا کنه اونی که باید قبلا این کار را میکرد یاد گرفته باشه که سنگ صبورت باشه تا جای خالی من ازارت نده
اینا را که میگم معنیش این نیست که خودم ککم نمیگزه و با رفتنت اب از اب دریای دلم به هم نیمخوره ، خودتم خوب میدونی که با رفتنت تمام دریای وجودم متلاطم و طوفانی میشه ، شاید باورت نشه اما اون بار که رفتی وقتی خیلی دلم میگرفت بیشتر دل تنگی هام برای دلتنگی تو بود نمیدونم اون روزا حس میکردم پشیمونی و دلم برای پشیمونیت هم میسوخت
امشب دلم خیلی غصه داره ؛ اول این نوشته ها دیروز صبح تو اردبیل اون موقع که دوباره حرف رفتن زدی نوشتم اما وقتی زنگ زدی گفتی نمیری با اینکه کلی خیالم راحت شد اما یه حال عجیبی داشتم که تا شب نتونستم چیزی بنویسم ، حالا هم که اومدم اصفهان انقدر دمقم که حتی حال حرف زدن ندارم

ته حرف اینکه دوست دارم ، حتی اگه یه روزی نخوام ببینمت ، اگه بری ، اگه نری ، اگه با تو باشم یا نباشم ......
خیلی دلم گرفته ؛ یه دنیا غم تو دلم نشسته و یه دنیا دلم برات تنگ شده ، از دست خودم ناراحتم ، اخه از وقتی که تصمیم گرفتی بری بعضی وقتا به زنای دیگه نگاه میکنم و به این فکر میکنم که میتونم یکی از اونا را یه روزی دوست داشته باشم ، یعنی واقعا میتونم یه روزی تمام این دنیای قشنگ را با همه خاطراتش فراموش کنم؟؟؟!!!


از اصفهان که رفتم وقتی تو فرودگاه تهران پیاده شدم ، وقتی از کنار اون صندلی که اونبار نشستی بودی رد شدم ، وقتی گاری دستم گرفتم وقتی وقتی وقتی .......
وقتی از میدون انقلاب تهران رد شدم وقتی از جلوی پارک لاله رد شدم .....    وای خدا این چه عذابیه حتی تو تهران هم ازت هزار تا خاطره دارم ، اگه بری حتی نمیتونم از این شهر لعنتی هم برم و تهران زندگی کنم
خوش به حالت که از این مملکت میری , میری و تو مسیر کار ، تو اب پرتقال فروشی ، تو خیابون شیخ بهایی ، توحید ، بابا محمود ، شب ، روز ، بارون و سرما و گرمای این شهر نفرین شده یاد گذشته ای که فقط برات حسرت داره نمی افتی

از حرفام ناراحت نشو فقط دلم گرفته ، یه دنیا دوست دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد